تاریخ انتشار: ۱۴:۳۵ - ۱۷ فروردين ۱۴۰۳
رویداد۲۴ بررسی می‌کند:

مارلون براندو، اسطوره سینما، صد ساله شد | چگونه براندو قواعد بازیگری را در هالیوود تغییر داد؟

همه ما مارلون براندو در قامت جوانی سرکش و یاغی می‌شناسیم که قواعد بازیگری را تغییر داد. در سالگرد صدسالگی او، به این موضوع می‌پردازیم که او چگونه بازیگری و سلبریتی‌بودن در سینما را شکست و از نو نوشت.

مارلون براندو

رویداد۲۴| تای بور، منتقد سینمایی در وب‌سایت روزنامه واشنگتن‌پست میراث ماندگار مارلون براندو در سینما را بررسی کرده و پرسیده چرا دیگر کسی مانند او ما را با بازیش شوکه نمی‌کند.

در ۱۹ اکتبر ۱۹۴۴، نمایشنامه‌ای با نام «مامان را به یاد دارم» در برادوی روی صحنه رفت. این نمایش، درامی احساسی درباره یک خانواده مهاجر سوئدی بود که نقش کوچکی در آن را یک جوان ۲۰ ساله تازه‌وارد بازی کرد: مارلون براندو.

بابی لوئیس، بازیگر کهنه‌کار تئاتر گروه افسانه‌ای لی استراسبرگ، آن شب در بین تماشاگران بود و سال‌ها بعد صحنه‌ای را که براندو برای اولین‌بار با آن وارد صحنه می‌شود، این‌گونه برای زندگی‌نامه‌نویس براندو تعریف کرد: «ناگهان، از پشت، پایین پله‌ها، این بچه در حالی که به یک سیب گاز می‌زد، وارد شد... [براندو] شروع به گفتن جملاتش کرد و من با خودم گفتم: «این که دارم می‌بینم یک پیش‌صحنه است. این آدم فقط دارد روی صحنه ول می‌چرخد، یا شاید دیالوگ‌هایش را حفظ نکرده است. کسی که قرار است این نقش را بازی کند، اینجا نیست و این مرد، بازی نمی‌کند.»

او بازی نمی‌کرد- اتفاقی که افتاده بود همین بود: انقلاب براندو که بازیگری روی صحنه تئاتر و پرده سینما را دوباره از اول اختراع کرد، و همین‌طور استاندارد جدیدی برای ستاره‌های مرد ارائه کرد.


بیشتر بخوانید: مارلون براندو کیست؟


۳ آوریل [۱۶ فروردین]مصادف است با صدمین سالگرد تولد مارلون براندو؛ صدمین سالگرد تولد یکی از مهمترین چهره‌های فرهنگ عامه قرن بیستم. اما آیا راه او هنوز ادمه دارد؟ آیا هالیوود هنوز دارای بازیگران متفکر، جسور و فوق العاده مردانه‌ای است که نقش‌ها را به شکلی شهودی بازی می‌کردند؟ آن‌ها برای چندین دهه در همه جا بودند - و حالا به سختی می‌توان نمونه آن‌ّها را در فیلم‌ها دید.

بازیگری که تاریخ هالیوود را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد

براندو به عنوان یک بازیگر و یک شخصیت، تاریخ هالیوود و فرهنگ پاپ آمریکا را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد. با حضور در نقش استنلی کوالسکی در نمایشنامه‌ای از تنسی ویلیامز به نام «اتوبوسی به نام هوس» -که در سال ۱۹۴۷ در برادوی به نمایش درآمد- و نسخه سینمایی بعدی آن در سال ۱۹۵۱ اکران شد، او قوانین اجرای نقش را دور ریخت و قواعد آنچه را که «بازیگری» می‌خوانیم دوباره بازنویسی کرد.

مارلون براندو
براندوی جوان نقش را بازی نمی‌کرد، ذات آن را نشان می‌داد. نقش را نمی‌ساخت بلکه آن را با شهود خودش بازی می‌کرد. به جای آماده‌سازی برای بازی روی خودانگیختگی خودش حساب می‌کرد. او معرف نوعی اصالت کاملاً جدید بود؛ نوعی از اصالت که نسل جوانان پس از جنگ و بازیگران و هنرمندانی که این نسل برای بیان خودش انتخاب کرد، آن را دوست داشتند. الویس و جیمز دین از براندو الگوبرداری کردند. جک کرواک هم همینطور. باب دیلن هم همینطور. برای بیش از نیم قرن، بازیگران مرد جوانی بودند که با دقت سعی می‌کردند به تقلید از او غرولند کنند و سبک خاصی در بازی داشته باشند: استیو مک‌کوئین و پل نیومن، رابرت دنیرو و آل پاچینو، شون پن و دی‌کاپریو، کریستین بیل و رایان گاسلینگ.

سبک‌های بازیگری و تعاریف فرهنگی از مردانگی با گذشت دهه‌ها تغییر می‌کند و به نظر می‌رسد کهن‌الگوی بازیگر مخالف‌خوانِ دمدمی‌مزاج که براندو به دنیا معرفی کرد، حالا رو به موت است. آیا سلطنت شاه مارلون به پایان رسیده است؟ اگر هست، چه چیزی – و چه کسی – جایگزین آن شده است؟

براندوی فرهنگ‌شکن

هر نسلی، ستاره‌های محبوب نسل قبل‌تر از خود را می‌کشد و ستاره‌های خود را انتخاب می‌کند- این گونه است که فرهنگ تکامل می‌یابد. پدران و مادران خشکه‌مقدس پس از جنگ جهانی دوم با وحشت به براندو می‌نگریستند.

آنچه که نسل قدیمی‌تر در براندو به عنوان ابتذالی بی‌شرمانه می‌دید - تی‌شرت‌های خیس عرق، حرف‌های جویده‌جویده، تمایلات جنسی، احساس تحقیر - برای فرزندانشان نشانه‌هایی از صداقتی نفس‌گیر بود؛ صداقتی که امیدوار بودند روزی جایگزین خفقان دوران آیزنهاور و محافظه‌کاری و روبنای پوسیده اجتماعی همراه آن شود. برای جوانان، براندو نشانه‌ای بود از پدیده ضد فرهنگ که در حال ظهور بود.

براندو چگونه شروع کرد؟

نقطه صفر حیات هنری براندو، ورودش به نیویورک در اواسط دهه ۱۹۴۰ و حضور در کارگاه نمایشی استلا آدلر در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی بود. براندو داشت از محیط غرب میانه آمریکا، پدری سرد و قضاوتگر و مادری الکلی که او را می‌پرستید، فرار می‌کرد.

مدرسه و دانشکده نظامی را رها کرده بود یا اخراجش کرده بودند. از آنجایی که تنها چیزی که از آن لذت می‌برد اجرا‌های تئاتر بود، تصمیم گرفت بازیگری را دنبال کند. این هم می‌تواند باشد که فقط می‌خواست بازیگران زن را دنبال کند.

مارلون براندو

براندو سر صحنه فیلم «در بارانداز»

با این حال، زمانی که براندو با نگرانی پا روی صحنه مدرسه تحقیقات اجتماعی قدم گذاشت، نشان داد از موهبتی طبیعی و فوق‌العاده برخوردار است. همکلاسیش، مای کوپر، گفته پس از ارائه یک کارگاه، «مردم ناگهان شروع کردند به نگاه کردن به او... آدم را می‌لرزاند، کارش خیلی خوب بود، خیلی آرام بود، مثل طلوع چیزی عالی... انگار ناگهان از خواب بیدار شده‌ای و می‌بینی بچه احمق‌ات دارد موتسارت می‌نوازد. موی آدم سیخ می‌شد.»

بازی براندو آنقدر ناخودآگاه بود، آنقدر برهنه و تصادفی که می‌توانست آزاردهنده به نظر برسد. پالین کیل، منتقد آینده سینما، براندو را در سال ۱۹۴۶ در «کافه تراک لاین» دیده بود و فکر کرده بود که این بازیگر جوان دچار شوک صحنه شده است. در زمانه‌ای که بازیگران دیگر نقش‌های خود را از طریق کلمات بیان می‌کردند یا آگاهانه سعی می‌کردند با نقش ارتباط برقرار کنند، براندو به شکلی طبیعی این کار را شهودی انجام می‌داد. چیزی را که در لحظه فکر می‌کرد درست است دنبال می‌کرد. مارتین بالسام، بازیگر همکارش گفته بود: «آنچه را که می‌دیدید، عناصری از حقیقت بود که در صحنه اجرا می‌شدند. او تا حد امکان صادق بود و به واقعیت [نقش]نزدیک می‌شد.»

اولین نقش سینمایی براندو، بازی در نقش یک جانباز فلج‌شده در جنگ کره در فیلم «مردان» (۱۹۵۰) بود، اما فقط در اولین نمایش فیلم «اتوبوسی به نام هوس» به کارگردانی الیا کازان در سپتامبر ۱۹۵۱ بود که مردم متوجه چیزی شدند که برادوی و نیویورک قبلاً می‌دانستند:  اینکه مارلون براندو نه تنها نوع جدیدی از بازیگر، بلکه نوع جدیدی از ستاره است.

حالا این دو کلمه معنای متفاوتی پیدا کردند. تا آن زمان، وضعیت ایده‌آل برای یک استعداد موفق هالیوودی این بود قدردان موقعیتش باشد و برای آینده‌ای بهتر تلاش کند. شهرت پاداش کار هنری بود. اما براندو قواعد رفتار هنرمند در جمع را از بین برد و موقعیت ستاره‌شدن را رد کرد. به نظر می‌رسید او این موقعیت را به خاطر رسالت والاتری رد می‌کند؛ رسالتی باشکوه، پردردسر و جذاب. او جوری رفتار می‌کرد که انگار سلبریتی‌بودن چیزی است بی‌ارزش بود و سلبریتی هالیوودی‌بودن از همه نوع سلبریتی‌بودن بی‌ارزش‌تر است. به نظرش بازی کردن در مقام سلبریتی، یک بازی بیمار بود. براندو، دو ستون‌نویس مهمِ صنعت سرگرمی آن روز‌ها یعنی لولا پارسونز و هدا هاپر را به ترتیب «چاق» و «کسی که کلاه دارد» نامید. به یک خبرنگار گفت: «من از هیچ چیز نمی‌ترسم و عاشق پول هم نیستم.» این‌ّها برای قدیمی‌تر‌ها بدعت بود، اما هرکسی که کمتر از ۳۰ سال داشت می‌فهمید که این آدم چه آینده درخشانی دارد.

شاگردان سلطان

خیلی زود، شاگردان و مقلدین براندو سربرآوردند. اولین‌شان جیمز دین بود؛ روی صفحه و بیرون از آن شبیه به براندو بود. براندو بانگو [نوعی ساز کوچک]می‌زد، دین هم همینطور. براندو سوار موتورسیکلت شد، دین هم همینطور. در یکی از مهمانی‌های هالیوود، براندو  که شاهد ورود جیمز دین بود، برای یکی از دوستانش پیش‌بینی کرد که جیمز دین کتش را روی زمین پرت خواهد کرد «چون من این کار را می‌کنم» و دین واقعا کتش را پرت کرد روی زمین.

مارلون براندوبراندوی میان‌سال و آل‌ پاجینوی جوان در فیلم «پدرخوانده»

سایر بازیگران هم رفتار‌های براندو را تقلید کردند: آن عصبی‌بودن بی‌واسطه را، آن شیوهٔ حماسی دیالوگ‌گفتن را، آن پیروی مطلق از متد را، آن تحقیرکردن مطبوعات را. استیو مک‌کوئین، دنیس هاپر و ریپ تورن، همگی جنبه‌هایی از شخصیت براندو را درونی کردند. پل نیومن وقتی شنید که در فیلم «کسی آن بالا مرا دوست دارد» (۱۹۵۶) سایه ضعیفی از براندو بوده است، اوقاتش تلخ شد.

در اواخر دهه ۱۹۶۰ و طلوع هالیوود جدید - و از قضا، همان زمانی که خود براندو روی پرده سینما و در انظار عمومی داشت سکندری می‌خورد- فیلم‌ها مملو از نسلی از بازیگران شدند که به راحتی می‌شد آن‌ها نسخه بدل براندو خواند. داستین هافمن در «فارغ التحصیل» (۱۹۶۷) جوری بازی کرد که «واقعی‌بودن» را حتی بهتر از براندو از کار در آورد. ارادت مومنانه هافمن به تکنیک صحنه و بی‌میلی‌اش به بازی‌های تبلیغاتی، او را به عنوان یکی از وارثان مارلون جاودانه کرد. (داستانی افسانه‌ای وجود دارد که هافمن برای صحنه‌ای در «دوندهٔ ماراتون» محصول ۱۹۷۶ آماده می‌شود و سه شب بیدار می‌ماند تا کاملاً خسته شود. لارنس اولیویه همبازی او سر صحنه فیلمبرداری به او می‌گوید: «پسر عزیزم، چرا بازیگری را امتحان نمی‌کنی؟»)

با عروج رابرت دنیرو، آل پاچینو، جک نیکلسون و دیگران در دهه ۱۹۷۰، انقلاب براندو کامل شد. حالا آدم‌هایی مثل او همه جا فتح کرده بودند. هنگامی که براندو در سال ۱۹۷۲ در نقش ویتو کورلئونه در فیلم «پدرخوانده» بازگشتی دوباره کرد، توسط گروهی از بازیگران احاطه شده بود که او را به عنوان ستاره راهنمای خود می‌دیدند. آلبرت رودی، تهیه‌کننده «پدرخوانده»، وقتی به بازیگران نقش‌های مکمل –کسانی همچون رابرت دووال، جیمز کان و جان کازال نگاه کرد- اذعان کرد که «مارلون این افراد را خلق کرده است».

دنیرو و پاچینوی جوان، به‌طور خاص، به غیرقابل پیش‌بینی‌بودن و احساس شکنندگی براندو، نوعی حس تهاجم ترسناک و بیزاری عمیق‌تر از شهرت و تبلیغات را اضافه کردند. در نظر براندو، صحبت کردن از هنر یک بازیگر به معنای پائین‌آوردن ارزش آن بود. براندو زمانی گفته بود نمی‌توانید در مورد هنر یک بازیگر صحبت کنید، اگر می‌خواهید به‌عنوان یک هنرمند جدی گرفته شوید، باید با بازیگری به‌عنوان یک اسطوره مقدس مردانه رفتار کنید.

آنچه مهم بود، هنر بود. امروزه هم همین اهمیت دارد. به تفاوت مثلاً آدام درایور و کریس پرت فکر کنید. کدام را «بازیگر بزرگتری» می‌دانید؟ چرا؟ هرجور استدلال کنید دست آخر چیزی را مدنظر دارید که براندو در نظر داشت؛ بازیگر هنرمند کسی است زحمت‌کشیدن را بر تشویق‌شدن ترجیح می‌دهد؛ راحتی را برای نقشی جدی و تلخ کنار می‌گذارد و سهولت را برای جدیت تلخ؛ و این فرض ضمنی را در نظر دارد که هنر ارزشمندتر و ماندگارتر از یک موفقیت آنی است. (اگر بتوانید هر دو را به دست آورید که فبهالمراد.)

اوضاع تا پایان قرن بیستم همین‌جور ادامه یافت. نسخه‌های دست سوم براندو شامل بازیگرانی مانند شان پن، لئوناردو دی کاپریو، ادوارد نورتون و جانی دپ جوان می‌شد. دنیل دی لوئیس هم بود که تلفیقی بود از دمدمی‌مزاجی جذاب براندو و قامت لارنس اولیویه -خدای بازیگری بریتانیا. از میان نسخه‌های دست چهارم براندو، رایان گاسلینگ واجد شرایط است. کریستین بیل، خواکین فینیکس، جیک جیلنهال هم همین‌طور هستند - همه بازیگرانی چالش‌پذیر که به خود می‌بالند که هدفی جدی دارند و می‌توانند نقش‌های متنوعی را بازی کنند؛ حتی وقتی در حال بازی کردن نقش یک عروسک زنده هستند [کنایه به بازی رایان گاسلینگ در فیلم «باربی»].

هریسون فورد و تام کروز: پایان مدل براندو

در چند دهه گذشته شاهد افزایش محبوبیت نوعی دیگر  از بازیگری بوده‌ایم که متفاوت و سهل‌وآسان بوده – جوان اول‌های تو دل‌برو. هریسون فورد در دهه ۱۹۷۰ پدر آن‌ها بود. فورد بدل زیبایی برای داستین هافمن قدکوتاه، سرد و بی‌تکلف بود و کیفیت ستاره‌های قدیمی را داشت و به اندازه کافی خشن هم بود که خودش را تثبیت کند. هنگامی که مت دیمون و بن افلک در سال ۱۹۹۷ با «ویل هانتینگ خوب» به موفقیتی یک‌شبه رسیدند، سر اختلافی براندویی از هم جدا شدند؛ افلک حالت متفکرانه جذابش را با هوش و استیصال برش زد، درحالی که دیمون طیف متنوعی از نقش‌ها را با کیفیتی که ربطی به روش مارلون براندو نداشت، بازی کرد.

می‌شود سئوالات جالبی مطرح کرد؛ سئوالاتی مانند اینکه: آیا براندوی سیاه‌پوست داریم؟ کسی که تعهد به هنر، بی‌علاقگی به شهرت، خطرپذیری و کاریزمای طبیعی را با هم ترکیب کند؟ خب، بله: دنزل واشنگتن، اگرچه همه به مایکل بی. جردن رأی می‌دهند و دان چیدل را هم می‌شود به حساب آورد. یا: آیا براندوی زن –آن‌هم در فرهنگی که زنان را یک شی جنسی می‌بیند- ممکن است؟ مریل استریپ نزدیک‌ترین کسی است که می‌تواند این ویژگی‌ها را داشته باشد. البته که بازیگری و تصویر او در حوزه عمومی فاقد آن خصومت شدیدی هستند که براندو‌های مرد تمایل دارند به عنوان نقطه قوت خود نشان دهند. 

تام کروز

تام کروز و جک نیکلسون در فیلم «چند مرد خوب»

و دست آخر می‌رسیم به تام کروز: ضد براندوی کامل. او سعی کرد بازیگر جدی باشد تا جایی که در «متولد چهارم ژوئیه» هم نقش یک جانباز فلج شده را بازی کرد. اما به آنچه می‌خواست نرسید، چون ما از کروز چیز‌هایی را می‌خواهیم که براندو همه آن‌ها را رد کرده بود: راحتی، اعتماد به نفس، جذابیت سطحی، کاریزمای بدون مشکل. ما پول دادیم تا عرق‌کردن براندو را ببینیم. همین ما پول می‌دهیم تا ببینیم کروز عرق نمی‌کند. بازی عالی براندو مانند نقش تری مالوی در «در بارنداز» ما را با ذهنی مسئله‌دارشده، به‌چالش‌کشیده‌شده، و عمیقاً متاثر به خانه می‌فرستد. یک فیلم خوب تام کروزی ما را خوشحال می‌کند، فک‌مان را می‌اندازد و سرگرم‌مان می‌کند. فقط یکی از این دو – فیلم‌های براندو یا فیلم‌های کروز- کالایی است قابل اعتماد. فراموش نکنیم که هالیوود از قبل از تولد مارلون براندو فیلم‌ها و ستاره‌های سینما را به ما به عنوان کالا می‌فروخته است.

شاید این اشتباه بزرگ براندو بوده باشد، متوجه این موضوع نشد. با این‌حال آنچه براندو‌های نسل دوم و همه براندو‌های بعد از آن‌ها آموختند این است که حقیقت مهم است و نظم و انضباط ممکن است از آن هم مهمتر باشد.

رایان گاسلینک
امروزه تعداد معدودی هستند که مشعلی را که براندو روشن کرد هنوز حمل می‌کنند؛ آن‌ّها این کار را به شیوه خود انجام می‌دهند: آدام درایور، پل مسکال، اتان هاوک، تام هاردی - حتی تیموتی شالامه، که فاقد جذابیت براندو است، اما استعداد، نگاه ثابت و اخلاق کاری‌ای دارد که ممکن است در بلندمدت به کارش بیاید. اما حس اصالتی که آن‌ها برمی‌انگیزند - واقعیتی که در سال ۱۹۴۷ بسیار جدید به نظر می‌رسید - اکنون تنها یک استراتژی بازاریابی است. آیا هنوز کسی هست که بتواند ما را قلباً شوکه کند؟ همان‌طور که براندو به سادگی با روی صحنه‌رفتن و گاززدن یک سیب انجام می‌داد؟

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
نظرسنجی
بهترین گزینه برای ریاست مجلس دوازدهم چه کسی است؟
پیشخوان